جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی

ساخت وبلاگ
مولای من سلام ...هفته پانصد و چهل و هفتم مقارن به نهم دی ماه سال یک سرآمد؛ اما سرآمدی سرآمد بر هفته های سابق. مهمان کنج نشین در معبد خراسان بودم و حظ آستان بردم و چه میزبانی حیرت انگیزی، آنچنان که درک می شود و وصف نه و چنانی که دانید و دانم؛ الحمدلله رب العالمین. در تمام این سالها هرگز یادم نیست که اینچنین مدام اما دور ساعت‌ها خیره به بارگاه نشسته باشم. محضرشان عرض داشتم که شما گروگان اهل هیاهویید، برخلاف تمام معابد که لبریز سکوت است شما در تصرف نعره‌ها و عربده‌ها هستید. چون ما رهروانی بیگانه با شنیدنیم. ما بی‌گوش و یکسره زبانیم. ما بنده اجابتیم و سلاطین حاجت. ما بی‌رضایان که در ظاهر زائر و مرید رضاییم. ما نیامده‌ایم که سخنی بشنویم بلکه غرض ما از ولی آنی است که ما بر او عرض حاجت کنیم و او بشنود. ما نیامده‌ایم که سرمشق هدایت بگیریم و به عمل بکوشیم ما از آن تباریم که نظرکردگانمان آنانی هستند که اراده خود را حاکم یافته‌اند و حاجت روا شده‌اند. آنان که صبر بر بلا کردند و مصیبت را زیسته‌اند اگر طعنه نزنیم که تاوان عصیان میدهید لااقل تکریم نمی کنیم که صبر جمیل دارید. پس چه عجب اگر در همه صحن و سرا کنجی بی فریاد یافت نشود و غربت این مولا چنان نیست که با ازدحام جمعیت به سر آمده باشد بلکه او در سیل جمعیت مریدان نیز غریب است. او بر زبان واعظان رسمی و منابر رو به قبله قدرت نیز غریب است. او در ما آویختگان به ضریح و پنجره نیز غریب است. او در آن آن که به جوار مامون دفن شد غریب بود و چه بسا مامون‌های دیگری نیز در کنار جنابشان مدفون باشند و شوند. غربت او در ساحت معرفت منِ زائر است چنانکه می روم و چشم به مناره و گنبدی می‌دوزم و برمی‌گردم با مدعای زیارت ؛ اما زیارت چه؟ زیارت خشت طلا و طاق مرصع جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 25 دی 1401 ساعت: 17:34

مولای من سلام ...قدردان نیستم که شناختن قدرها از استطاعت عقل من خارج است. این بی‌نوا معترف است که قدر چیزها را نمی‌داند. من قدر آب، قدر نان، قدر هوا، قدر مهر، قدر ماه،‌ قدر روزها و شب‌ها و قدر هرآنچه می‌بینم و نمی‌بینم را نمی‌دانم. صرف شناخت ظواهری از چیزها و بسنده کردن به نمود انها و مصرف کردن‌شان که قدرشناسی نیست؛ اما سپاسگزارم،‌ آنهم نه چنان که شان منعِم است بلکه چنان که فهم من است؛ لکن ...زان یار دلنوازم، شکری است با شکایتآقاجانممی‌شود از اینجا به بعد عمر را – که نمی‌دانم چه قدر از آن باقی است – سر به کنج برد. نان را در عافیت زد و به عزلت خورد. به برگ‌بازی در کتاب‌ها اکتفا کرد و انبانی از نوشته‌ها را به میراث گذاشت. می‌شود صبح تا شب را بر گسترش دکان صرف کرد و نان را به مقام چربیدگی رساند. هر از گاهی نیز به قدر بضاعت چیزگی در طبق تقدیم به خلایق پیش‌کش کرد و تقدیر ایشان را خرید. می‌شود با همه اینها، همان مرد زندگی بود که به‌به و چه‌چه از در و دیوار برایش می‌بارد. حضرت مربیاینچنین بودن همانی است که بر من می‌پسندید؟ بضاعت من در زیستن همین و رزقم در اکتفا به اکنون است؟ اگر بله؛ امر بفرمایید که پر و بال بیهوده در نرده‌های قفس نکوبم. اگر بدانم که در این کوله که آذوقه کرده‌ام سهمی بیشتری از ذوق و کشف نیست و به تکرار آنچه هست و مرور خاطرات و یافته‌های گذشته، باید شاکر باشم، الحکم لله! نه شکایتی دارم و نه طلبی بر اضافه. آنقدر بهره برده‌ام که اگر همه عمر به سجده شکر سپری شود بازهم مدیون مانم. تسلیمم و سر نجگ نیست و سر جنگ هم اگر داشته باشم، تن ماجرایم نیست.باغبانا ...شاید در وسع خودم، مبتلا به اغراق بوده‌ام. به خطا می‌پنداشتم که بیش از اینها باید از دنیا توشه بردارم. اکنون؛ در حال آ جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 25 دی 1401 ساعت: 17:34

مولای من سلام ...هفته پانصد و چهل و نهم – که منتهی است به بیست و سوم دی‌ماه و روز ولادت حضرت مادر – در سکوت و خلوت گذشت؛‌ یعنی همان‌چیزی که می‌پندارم بسیار زیاد به آن محتاجم. این روزها بسیار و بسیار تصویر میرزااحمد در برابر چشمانم تداعی می‌شود. پیرمردی اهل ادب و تواضع که تماشای رفتار و شنیدن گفتارش، طعم نوجوانی مرا دگرگون کرد. ای‌کاش مرام دهر این بود که در ازای چیدن هر زن و مردِ نیک‌سرشتی؛ کسی را معادل آن جایگزین می‌کرد که شهر اینگونه غرق در تاریکی نباشد.یا راهآنچه من از مکتب این معلم‌ها به یاد دارم توصیه مدام بود به ادب، به خضوع، به تواضع و افتادگی، به خوش‌رویی و لبخند، به ملاطفت در تربیت و ملایمت در سلوک،‌ به پرهیز موکد از کینه ورزی و سعی در بخشندگی، به دوری از نفاق و دورویی و عجب که یادم نیست مواخذه‌ای در رعایت مناسک و اگر درسی از مناسک برداشتیم حاصل تماشای سلوک آنها و برداشت خودمان بود. اگر کسی پرس‌وجو می‌کرد برایش از احکام می‌گفتند اما پیرمرد مجتهد تمام که مراجع تقلید با او به ادب روبرو می‌شدند هرگز صدر کلامش تکیه بر مناسک نبود و گویی آیینش استوار بود بر اخلاق. حالا و در این روزگار در می‌یابم که مناسک بی اخلاق و تشرّع بدون تهذّب مثال همان چاهی است که دهانه‌اش با پوشال پوشیده شده و عجبا که افتادگان در قعرش، وهم صعود دارند.حضرت امان[...]جناب مربیمی‌پنداریم که پنهانیم ... حال‌آنکه تمام دیوارهای شهر شیشه‌ای و سقف‌ها مرئی و نیت‌ها برملا و خفی‌ها آشکار است. زمانه ما را آنقدر زیر و رو خواهد کرد که هر بنی‌بشری هرچه در نهان دارد هویدا کند. خود را به خدای شما می‌سپارم و هفته پانصد و پنجاهم را آغاز می‌کنم. جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 92 تاريخ : يکشنبه 25 دی 1401 ساعت: 17:34